جزء خیال رخ یار ؛ این دل بیچـاره ندارد جایـی
تو بگو چاره چه سازیم ؛ ز این همه درد تنهایی
دل بـه دریـا زده ام شهـر بـه شهـر در پـی تـو
ز این همـه دربـدری مـن شـده ام پادشـه رسوایی
لی لی هـر شب ازخیـالت مـن نـدارم خـواب خـوش
سـر بـه بالش می نهم اما فغـان از درد رویایی
بی قرارت گشته بیـدل یک بـار قـراری ده بیـا
تا که از بانگ سحـر جـاری شـود عهـد رهـایی
لی لی از فـرهـاد جـانت می رسـد آهنـگ تیشـه
یـاکه پایـان قـرار است یا غروبـی از جدایـی
بیـدل / دفتـر چهـارم
برچسب : نویسنده : sahateshgh2066 بازدید : 191